جدول جو
جدول جو

معنی تیم بس - جستجوی لغت در جدول جو

تیم بس
انباشته از تخم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیماس
تصویر تیماس
(پسرانه)
جنگل، بیشه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تیماس
تصویر تیماس
بیشه، نیزار، جنگل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیم بر
تصویر سیم بر
کسی که بدنش مانند نقره سفید باشد، سیم تن، سیم بدن، سیمین بدن، سیم اندام، سیمین بر
فرهنگ فارسی عمید
بیشه و نیستان و جنگل را گویند و به عربی اجم خوانند، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)، بیشه، (صحاح الفرس)، بیشه و نیستان، (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی)، جنگل و بیشه و ویرانه و ملک لم یزرع و ویران و نیستان، (ناظم الاطباء) :
نهاده روی به حضرت چنانکه روبه پیر
به تیم واتگران آید از در تیماس،
ابوالعباس (از صحاح الفرس و فرهنگ جهانگیری)،
در قوامیس عرب کلمه دیماس یا دیماس هست که به معنی لانه و سوراخ زیرزمینی که وحوش به لانه گیرند و امثال آن می باشد و به گمان من تیماس و دیماس یکی تعریب یا تصحیف دیگری است و از شعر ابوالعباس تیماس را به معنی بیشه و نیستان و جنگل گرفته اند به حدس، و اصل همان دیماس به معنی کن و سرب عربی است و دیماس نیز نام زندانی بود از حجاج بن یوسف ثقفی که برای تاریکی آن به دیماس خوانده می شد، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
بخش حومه، نام یکی از بخشهای سه گانه شهرستان مهاباد است که از 443 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل گردیده و جمعیت آن با شهر مهاباد در موقع تألیف فرهنگ جغرافیایی ایران 96660 تن بوده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4). و رجوع به مهاباد (شهرستان) و مهاباد (شهر) شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
شراب و ثمر و سبزه که خوب نرسیده باشد. (آنندراج). نیم پخته. نیم خام. که نه کاملاً رسیده است و نه نارس است بلکه میان آن دو است. (یادداشت مؤلف). از خامی وکالی درآمده اما هنوز قوام و نضج نگرفته و پخته ناشده. که تازه رسیده و به غایت نبالیده است:
چیده هرکس بر به قدر دانش از بستان فیض
میوۀ ما نیم رس از شاخسار افتاده است.
دانش (از آنندراج).
نوخطی سلسله جنبان جنون است مرا
سبزه نیم رسی تشنه به خون است مرا.
صائب (از آنندراج).
، مرغ بال و پر نو برآمده که پرواز از او خوب نیاید. (آنندراج).
- پر و بال نیم رس، که تازه برآمده و هنوز قوت و قوام نیافته است:
به خون خویش زنم غوطه گرکنم پرواز
چو طایری که پر و بال نیم رس دارد.
وحید (آنندراج).
، نه چندان رسا. که به نشانه رسد اما اثر نکند:
تا چند ز همراهی دل باز پس افتم
چون ناوک طفلان به نشان نیم رس افتم.
ذوقی (از آنندراج).
، نیمه تمام:
خجل از ناله کنم فاخته و بلبل را
از خموشی نفس نیم رسی یافته ام.
اسیر (از آنندراج).
، تیری که به نشانه رسد. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود
لغت نامه دهخدا
غده ای فرد که در جلو قصبهالریه و در عقب استخوان جناغ سینه واقع است و از دو لب چپ و راست تشکیل شده است، این غده صاف و رنگش در جنین گلی ولی در کودک خاکستری است، غدۀ مذکور در سن بلوغ به نهایت نمو خود می رسد، ولی از آن به بعد کوچک میشود، و در سن کهولت از بین می رود، وجود این غده موجب مساعد کردن نمو بدن است وفقدانش نمو را متوقف می سازد، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخم بد
تصویر تخم بد
بد اصل پست نژاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم بر
تصویر نیم بر
(کشتی) فنی است از فنون کشتی: (تلخ و تند است از چشمت نظری میخواهد آسمان از نگهت نیم پری میخواهد) (گل کشتی. توبا. 407)
فرهنگ لغت هوشیار
میوه ای که هنوز نرسیده و پخته نشده، مرغی که پر و بال آن هنوز در نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیر رس
تصویر تیر رس
مسافتی که تیر بتواند بهدف اصابت کند ، پایان مسافت مذکور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیموس
تصویر تیموس
غده ای که در کودکان در بالای قفسه سینه و جلو نای قرار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیم بان
تصویر تیم بان
کاروانسرادار
فرهنگ فارسی معین
نگهداری نوع مرغوب و برگزیده از گیاهان و طیور خانگی جهت تکثیر
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب نوک تیز و کوتاهی که در زمین فرو کنند تا نشای کاهو و گوجه
فرهنگ گویش مازندرانی
صندلی چوبی خزانه ی شالیزار
فرهنگ گویش مازندرانی
بذرافشان
فرهنگ گویش مازندرانی
مقدار بذر مصرفی زمین که خود وسیله ای برای مقیاس مساحت زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که نشا را از خزانه می کند و دسته دسته می کند
فرهنگ گویش مازندرانی
کشاورزانی که برای کندن نشا از خزانه چیره دست باشند
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که نهال ها را از خزانه ی برنج به زمین اصلی برده و پخش
فرهنگ گویش مازندرانی